سروده ای از محمدعلی سپانلو به مناسبت 29 آبان زادروز ایشان
۲۵ام آبان ۱۴۰۰
۰ ۵۸ کمتر از یک دقیقه
محمدعلی سپانلو
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید
آخرین چکه بارانم آویخته از برگی خشک از زن لخت درخت به زمین غلتیدم دود شیری رنگ شاید بدنت بود که از شعله افسرده خود بر می خاست عشق ما بوی زمستان می داد چشم تردید اگر بسته، اگر باز نمی بیند زیبایی را عشق ما بیشتر از پاییز بیگانه از امید نبود