فروغ و اندیشه تجدد
نگاهی به زندگی و اندیشه فروغ فرخزاد به مناسبت 8 دی زادروز ایشان (قسمت اول)


اگر ای آسمان خواهم که یکروز / از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم / ز من بگذر، که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش / فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم / پریشان میکنم کاشانهای را
بریده ای از شعر اسیر، فروغ فرخزاد
کمتر کسی است که نام او را نشنیده باشد. برای جامعه پدرسالار ایران که شاخصه های مردانگی بسیار حایز اهمیت است اندیشه فروغ چون سیمرغی از خاکسترش برمی خیرد و به زنان و مردان تجددطلب نهیب می زند. 8 دی زادروز فروغالزمان فرخزاد معروف به فروغ (متولد تهران 1313خ و درگذشته 1345خ) شاعر پرآوازه ایرانی است.[1] به همین بهانه نگاهی اجمالی داشته ایم به زندگی و اندیشه این چهره برجسته ادبیات معاصر کشورمان.
زندگینامه فروغ فرخزاد
فرخزاد فرزند سوم محمد فرخزاد و توران وزیری تبار در خانوادهای هفتنفره بود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه محله زندگی خود گذراند و پس از پایان دوره راهنمایی در مدرسه خسرو خاوران برای تحصیل رشته نقاشی و خیاطی به دبیرستان فنی کمالالملک رفت. فروغ تحصیلات دبیرستان را به پایان نرساند. در سن 16 سالگی عاشق پرویز شاپور شد و علیرغم مخالفت والدین با او ازدواج کرد. پرویز شاپور همسایه و از اقوام دور فروغ، طنزپرداز و کاریکاتوریست، 15 سال از فروغ بزرگتر بود.
آن دو بعد از ازدواج بلافاصله به اهواز رفتند و پرویز شاپور در وزارت دارایی استخدام شد. تنها فرزند آنها، پسری به نام کامیار، یک سال بعد در اهواز متولد شد. اولین اشعار فروغ تقریبا در همین زمان منتشر شد. بعد از گذشت سه سال، فروغ باوجود تمام عواقب منفی روانی، مالی و اجتماعی تصمیم به جدایی از همسرش گرفت. طبق قانون، سرپرستی کامیار به پدرش سپرده شد. فروغ حتی اجازه دیدار کوتاه با فرزندش را نداشت و رنج این جدایی اجباری تا ابد همراه او بود.
چندی بعد فروغ فرخزاد بهخاطر بحران روانی به آسایشگاهی روانی منتقل شد و یک ماه در آنجا بستری بود. با اینحال با انرژی و توانی که داشت به سرعت بهبود یافت و بعد از آن به سینما، بازیگری و تهیهکنندگی علاقه نشان داد. در سال 1343 برای اولینبار به اروپا (آلمان و ایتالیا) سفر کرد. این سفر 9 ماه به طول انجامید و فرصت دوری از شرایط جامعه ادبی را برای او فراهم آورد.
فروغ در آن زمان به دلیل احساس زندانی بودن، عدم تعلق و شاید بهخاطر شایعاتی که در مورد او وجود داشت، ترجیح می داد از جامعه فرار کند. بعد از بازگشت از اروپا، به چند سفر دیگر در داخل و خارج ایران رفت. این سفرها از شهر یا کشوری به شهر و کشور دیگر، از یک جهان معنایی به جهان دیگر، زندگی و هنر فروغ در دو دهه بعد را شکل داد. این سفرها را می توان تبلور احساس غربت، سرگردانی دائمی و تبعید دانست.
سال 1336 فروغ بهعنوان دستیار در استودیو فیلمسازی گلستان شروع به کار کرد. رابطه او با صاحب استودیو ابراهیم گلستان، کارگردان و نویسنده که متأهل هم بود، رسوایی جدیدی را به وجود آورد که به سرعت در جامعه ادبی آن زمان ایران پخش شد. در سال 1338 فروغ تحت فشار تشویش درونی، دوری از پسرش، مشکلات خانوادگی و شرایط بد مالی با خوردن قرص خواب اقدام به خودکشی کرد. گرچه در نهایت در بیمارستان تحت درمان قرار گرفت.
دهه آخر زندگی فروغ قابلتوجه و سرشار از خلاقیت بود. در سال 1340 مستندی به نام “خانه سیاه است” را درباره جذامیان ساخت. او برای ساخت این فیلم 12 روز در کنار جذامیان زندگی کرد و هنگام بازگشت پسری به نام حسن منصوری را به فرزندخواندگی پذیرفت.
این مستند در داخل ایران مورد انتقاد قرار گرفت ولی در خارج از کشور مورد استقبال واقع شد و در سال 1341 جایزه بهترین فیلم مستند در جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه اوبرهاوزن در آلمان غربی را برد. در 32 سالگی فروغ تعداد قابلتوجهی از آثارش منتشر شده بود، در جامعه صاحب شهرت و جوایزی هم شده بود.
مهمتر از همه، به قول خودش، خود را پیدا کرده بود. فروغ فرخزاد در تاریخ 24 بهمن 1345 در تصادف رانندگی کشته شد و مراسم تدفین او طبق پیشبینی خودش در هنگام بارش برف صورت گرفت:
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانهترین یار
شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ص 30
زندگی شخصی فروغ فرخزاد عجیب و جالب بود. گاهی بهعنوان فردی بینقص توصیف میشد و مورد احترام بود و گاهی هم از سوی دیگران پذیرفته نمیشد. خوانندگان و منتقدان مجذوب سنتشکنی او میشوند و درعینحال با او مخالف هم هستند. مخالفان او مانند طرفدارانش به زندگی شخصی او توجه زیادی کردند و درباره آن بحثهای بسیاری شده است.
باوجوداینکه تجربههای شخصی فروغ بهوضوح در آثارش دیده میشد، او در مدت کوتاه فعالیت ادبی خود هیچ علاقهای به صحبت درباره زندگی شخصی خود نداشت. واکنش او، بهاحتمال زیاد، بهخاطر علاقه بسیار زیاد منتقدین به زندگی شخصی اش بود که مانع از توجه کافی و لازم به آثارش میشد.[2]
آثار فروغ؛ نقد باور عمومی
مجموع آثار فروغ شامل 5 دفتر شعر، چندین قطعه شعر، یک داستان کوتاه به اسم کابوس، یک سفرنامه به اسم در سرزمین دیگر، چند نقد، دو فیلمنامه چاپ نشده و گلچین اشعار معاصر به نام از نیما تا باد (با همکاری مجید روشنگر) است. در تمامی آثار او مخالفت با باورهای فرهنگی رایج به چشم میخورد. نوشتههای او نوعی درگیری با جامعه و ادبیات و نمونهای از مفاهیم ممنوع در جامعه مانند مسائل جنسی است.
این آثار در بهترین شکل، نظام طبقاتی و نظام اجتماعی را به هم میریزد. رنج و لذت گذر از یک الگوی فرهنگی به الگوی دیگر را نشان میدهد و لذتهای پیوند و ترکیب سنت و مدرنیته را همراه با رنج و مشکلات آن را به تصویر میکشد. موضع بحثبرانگیز فروغ در مسائل و ویژگیهای جنسیتی، واکنش به ظلم و تعمق در ذاتخود، جستجو در لذت و سختی عشق و بیان آشکار سختیهای پیش روی زنان شاعر برای پرورش خلاقیت خود، در نوشتههایش به چشم میخورد.
بسیاری از شاعران و نویسندگان همعصر او جسارت خلق چنین جهانی سرشار از پیچیدگی، جزئیات و تناقض با ظرایف بسیار را نداشتند. این جسارت، تغییر باورها، روابط و هنجارها و صراحت کلام باعث تنفر از فروغ در آن زمان شد ولی درعینحال فرخزاد را به یکی از مهمترین شخصیتهای ادبی معاصر فارسی تبدیل کرد. او در هیچ مرزی جا نمیگیرد و از انحصار دوری میکند.
در هر پنج مجموعه شعرش شاهد بلوغ شخصیت زنی هستیم که پیچیدگیهای شخصیتش تصویر کلیشهای را نقض میکند؛ زنی با آگاهی عاطفی، روانی و اندیشمند که تصورات عامه درباره زنان را به هم میریزد و درک خود از زنانگی را، هرچند با ترس و تردید، متفاوت از تعاریف مرسوم درباره زنان بیان میکند. به عنوان نمونه”اسیر” اولین مجموعه شعر فروغ است که در سال 1333 منتشر شد.
این مجموعه شامل چهل و چهار شعر است که بیانگر احساس ناامیدی و محدودیت یک زن است. عنوان این مجموعه شعر احساس ناامیدی و محدودیت او را نشان میدهد. شخصیت این شعرها زن جوانی است که احساس سردرگمی دارد و در ارائه هویت مستقل خود ناتوان است. بهسختی در برابر اصول محدودکننده رفتار زنان مقاومت میکند اما درعینحال تحت فرمان انتظارات و خواستههای فرهنگ جامعه است. نمیتواند استقلال و آزادی خود از سنتهای فرهنگی را انکار کند و همزمان توان رهایی از هنجارهای جامعه خود که لازمه احترام به خود و هنجارهای عمومی است، را نیز ندارد؛
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
شعر اسیر، ص 34
پانویس ها
[1]– متن حاضر ترجمه و تلخیصی است از: FARROḴZĀD, FORŪḠ-ZAMĀN www.iranicaonline.org
[2]– گرچه هنوز هم این توجه وجود دارد