شعر پارسی
-
همه هستی من آیه تاریکیست
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد من در…
بیشتر بخوانید » -
برو کار میکن، مگو چیست کار
برو کار میکن، مگو چیست کا ر// که سرمایهٔ جاودانی است کارنگر تا که دهقان دانا چه گفت // به…
بیشتر بخوانید » -
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت // شیر خدا و رستم دستانم آرزوستجانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او…
بیشتر بخوانید » -
همزبانی خویشی و پیوندی است
همزبانی خویشی و پیوندی است // مرد با نامحرمان چون بندی استای بسا هندو و ترک همزبان // ای بسا…
بیشتر بخوانید » -
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکممن اینجا تا نفس باقیست می مانممن از اینجا چه می خواهم،نمی…
بیشتر بخوانید » -
مردکی را چشم درد خاست
مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای می کند در…
بیشتر بخوانید » -
همچنان می رفت و می آمد
همچنان می رفت و می آمد. همچنان می گفت و می گفت و قدم می زد: قصه است این ،…
بیشتر بخوانید » -
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت شب حرف می زنممن از نهایت تاریکیو از نهایت شب حرف می زنم.اگر به خانه ی من…
بیشتر بخوانید » -
ساقی به نور باده برافروز جام ما
ساقی به نور باده برافروز جام ما // مطرب بگو که کار جهان شد به کام ماما در پیاله عکس…
بیشتر بخوانید » -
تخت جم ای سرای سراینده داستان
تخت جم ای سرای سراینده داستان // ای یادگار شوکت ایران باستانجام جهان نمائی و دستان سرای جم// آئینه گذشته…
بیشتر بخوانید »