فروغ و اندیشه تجدد
نگاهی به زندگی و اندیشه فروغ فرخزاد به مناسبت 8 دی زادروز ایشان (قسمت دوم)

به زمین میزنی و میشکنی / عاقبت شیشه امیدی را
سخت مغروری و میسازی سرد / در دلی، آتش جاویدی را
این چه عشقی است که در دل دارم / من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز من و در طلبت / باز هم کوشش باطل دارمفروغ فرخزاد، سروده دیدار تلخ از مجموعه اسیر
در قسمت نخست ” فروغ و اندیشه تجدد” بحث پیرامون اندیشه و آرای فروغ فرخزاد را آغاز کردیم. در قسمت دوم این نوشتار ادامه بحث را پی می گیریم و به جایگاه این شاعر برجسته در جامعه ایران اشاره خواهیم کرد.
انسان در اندیشه فروغ
فرخزاد پس از ترک همسر و پسرش به شعر پناه میبرد و آثارش دچار دگرگونی بسیاری میشود. دو مجموعه “دیوار” و “عصیان” راهی برای ابراز خشم نسبت به جامعه محل زندگیاش بود. به تلخی جامعه را، بهویژه بهخاطر بیعدالتی نبست به زنان، مورد انتقاد قرار میدهد. از میان چهل و دو شعر این دو مجموعه، در یک شعر احساس استقلال شاعر پررنگ و ماندگارتر به چشم میخورد. چند سال بعد از انتشار، فروغ این دو کتاب را تلاشی مذبوحانه بین دو مرحله مختلف زندگی و آخرین تقلا قبل از رسیدن به آزادی توصیف کرد.
در حقیقت، بعد از آن دغدغههای فروغ تغییر میکند. دو مجموعه شعر آخر فروغ، “تولدی دیگر” و “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” (که پس از مرگش منتشر شد)، هر دو تولد شخصیت زنی را جشن میگیرند که از استقلال خود خشنود است. الگوی شخصی خودش است و خود را با علایق و آرزوهایش در نظر میگیرد. اما تنها زنان در آثار فرخزاد از تصاویر مرسوم دور نیستند، مردان اشعارش نیز مسیر شخصی خود را پی میگیرند، قوانین سنتی را به هم میریزند و خود را از قیود سخت مردانگی رها میکنند؛
معشوق من
انسان سادهایست
انسان سادهای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه یک مذهب شگفت
در لابلای بوته پستانهایم
پنهان نمودهام
شعر معشوق من، مجموعه تولدی دیگر، ص 82
پیش از آن، تأملات شخصی مردان بهندرت در آثار زنان ایرانی بیان میشد. شخصیتهای معدود مرد اغلب فاقد ظرایف و ویژگیهای شخصی و در بند قوانین فرهنگی و کلیشههای مردانه اند. فروغ این پوشش را کنار میزند و آنها را با خطاها، تضادها و قدرت انسانی، به شکل تصویر واقعیشان نشان میدهد. مردان آثار فروغ میتوانند انتخاب کنند و انتخاب شوند، آرزو کنند و آرزوی دیگران باشند، لذت ببرند و باعث لذت دیگران شوند. دیگر شخصیتهای خیالی در رویا و افسانهها نیستند، در بند خود نیستند و توانایی مهرورزی دارند. فرخزاد با تمرکز دقیقتر بر مردان، به آن ها زندگی تازهای میبخشد. این مردان آزاد از تفکرات و احساسات کلیشهای جنسیت زده، متعهد به افزایش قابلیت و توانایی خود، از صمیمت و روابط متقابل خود شاد هستند. اما شادی مردان و زنان در اشعار فروغ کوتاه است. در حقیقت، مضمون تکراری یا موضوع اصلی که “اسیر” را به مجموعه “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” ربط میدهد، گذر سریع زمان است.
هر چیزی حتی لحظه شادی زودگذر است و هیچ چیزی مانع از این موقتی بودن نمیشود. شاعر مدام بابت این گذر سریع و برگشتناپذیر زمان افسوس میخورد. اضطراب ناشی از ماهیت گذرای هر چیزی در شعرهای او دیده میشود. فروغ توهم موقت عشق آتشین را نشان میدهد. جستجوی مداوم شاعر برای عشقی رؤیایی، بیانتها و با سرخوردگی تلخی به پایان میرسد. تصاویری از مرگ، بهویژه مکیدن دهان گور (شعر وهم سبز، مجموعه تولدی دیگر، ص199) در شعرها پدیدار میشود. فرخزاد تنها، آزردهخاطر و آگاه از فانی بودن خود، دور از جامعه زندگی میکند و آمدن ابرهای سیاه فصلهای سرد را پیشبینی میکند. او آگاه از طغیانش و شاید خسته از سرکشی، بهعنوان فردی رانده در سرزمین مادریاش همواره خود را زنی تنها میداند؛
و این منم زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ص11

شعر فروغ؛ نمایی از هویت انسانی
فرخزاد آرامش را در هنر پیدا میکند آن را باور شخص خود، پناهگاه، دریچهای به دنیای آرمانیاش و ابزاری برای رسیدن به ابدیت میداند. در نهایت ادعا میکند که “تنها صداست که میماند.” در حضور و نبود شاعران تنها شعر است که باقی میماند. توهم موقت دنیای مادی جایگزین لحظه ابدی اثر هنری میشود. زمان متوقف میشود، کنترل میشود، استبداد آن از بین میرود و گذر ارادی آن به دست میآید. هنگام انتشار اولین مجموعه شعر فروغ در سال 1329خ، جنبش مدرنیسم در شعر فارسی به چشم میخورد.
نیما یوشیج شعر افسانه را منتشر کرده بود که خبر از جریان تازهای در تاریخ شعر فارسی میداد. بااینحال، احساس نارضایتی از شاعرانگی کلاسیک تنها در چند شعر سه مجموعه اول فروغ به چشم میخورد. از میان هشتاد و شش شعر اول او، تنها دوازده شعر بدون قافیه منظم هستند و به فرم سنتی شعر پایبند نبودند. طبق گفته خود فروغ “من، نیما را دیر یا شاید هم در زمان درست پیدا کردم؛ بعد از انواع تجربه، وسوسه و یک دوره جستجو.” شاعر با بهبود شخصیت شعری و از طریق سالها تمرین در شعر، خود را از قواعد اشعار سنتی رها میکند. به جایی میرسد که تمایلات شاعرانهاش دیگر در مرز قالب سنتی قرار نمیگیرد. وسعت معنی در شعر او به کلمات تازه، تصاویر تازه، دید تازه و بهبود احساس نیاز دارد.
اگرچه اشعار بعدی فروغ به طرز قابلتوجهی با اشعار اولیهاش متفاوت بود، بیانگر عصیان ناگهانی نیست. در عوض نتیجه تکامل تدریجی گذر از قواعد سنتی شعر است. “میخواهم بگویم من بعد از خواندن اشعار نیما، شعرهای بد دیگری سرودم. من نیاز به رشد درونی داشتم و این نیازمند گذشت زمان بود.” فرخزاد در اولین نوشتههای خود به مفاهیم، دیدگاههای سنتی، متعارف و ابزار بلاغی بیاعتنایی میکرد. در اشعار بعدی، خود را از پیروی قوانین سنتی عروضی رها کرد.
فروغ نظم طول مصراعها و نظم فرم موسیقی را بهخاطر ساختار جریان آزاد، کنار گذاشته شده است. زبان با محاوره گویی تازه میشود، سبک با بیان تصاویر و کلمات تازه مشخص میشود، ویژگیهای نحوی و جملات تعجبی شور شعر او را که با مفاهیم تازهایجاد شده، افزایش میدهد. اصل آثار فروغ بیانیه شخصی منحصربهفردی را شکل میدهد که بهتدریج آشکار میشود و تا جایی افزایش مییابد که نگرانیهای تمام نسلهای زنان (و حتی جامعه) را که برای پذیرش شخصی و جمعی خود خارج از مرزهای سنتی تلاش میکنند، در برمیگیرد.
فرخزاد از ابتدای فعالیت ادبی خود، شخصیتی جسور، اغلب گستاخ و در جستجوی زبانی صمیمی بود. آثار خلاقانه و ویرانگر او تنها از نظر موضوع، تکنیک و دیدگاه بدیع نیستند بلکه بهخاطر زبان ساده، بیتکلف و شفاف منحصربهفرد است. شعر صادقانهی او هیچگاه مسائلی که خصوصی تلقی میشوند را کنار نمیگذارد. تا قبل از فروغ اگر زنی درباره مسائل عاطفی صحبت میکرد، تنها از تمثیل، اشاره غیرمستقیم یا نمادها استفاده میکرد.
در شعر فروغ عواطف با رمز، کنایه، استعاره یا نماد پنهان نمیشود. بیان مستقیم و شدید عواطف هیجانانگیز است. نوعی ابراز وجود متفاوت از فضیلت فروتنی در یک زن ایدئال است. بهراحتی از احساسات و مسائل ممنوعه مینویسد. اگر انگیزههای جسمی، عاطفی و فکری شخصیت شعرهای او در مرزهای سنتی قرار نگیرد، شعر فروغ هم خارج از این مرزها قرار میگیرد. او که در زندگی جستجوگر است، حالا در زبان بیباک و جستجوگر میشود.
بازخورد آرای فروغ
اشعار فروغ بهندرت باعث بیطرفی خوانندگان میشود و احساس جذابیت یا تنفر شدید، خصومت یا ستایش فراوان را برمیانگیزد. با اینکه بعضی افراد او را زنی بیبندوبار میدانند که در طرفداری، انتخاب عشق و هنر خطرناک است، دیگران او را قهرمانی فرهنگی و سرکش در جستجوی فضای آزاد میدانند. مهم نیست در چه طبقهبندی قرار میگیرد، منزلت او همان اندازهای که از انتقاد مخالفینش شکل میگیرد که از ستایش طرفدارانش. در واقع فروغ ماهیت دوگانه دارد؛ در نظر طرفدارانش نماد شجاعت، عصیان و استقلال و برای مخالفانش آینه هرزگی، ازبینرفتن ارزشهای سنتی و آشفتگی است.
بااینحال، محبوبیتش مدام بیشتر میشود، بهویژه بعد از مرگش. تجدید چاپ مداوم مجموعه اشعارش، تعدد مقالات و کتبی که با موضوع زندگی و اشعارش نوشته شده اند، ضبط صدایش در هنگام خواندن اشعارش یا پاسخ به سؤالات، جایزه سالانه فرخزاد که تا قبل از انقلاب 57 به شاعران و هنرمندان برجسته ایرانی اهدا میشد و ترجمههای مختلف آثارش، بیانگر محبوبیت فراوان فروغ در داخل و خارج ایران است. بدون شک، فروغ فرخزاد از بااستعدادترین زنان ایرانی قرن بیستم است. بااینحال، جامعه ایرانی و منتقدان ادبی هنوز با موفقیت بزرگ او کنار نیامدهاند.